[Azim Babak]

[الله داد خالقی]

[خالق الله دادی!]

دادالله خالقی!
چقه آدم خلع و مسخره و جلمرغ مثل تو در حزب وطن بوده باشه_?
ازکدام لجنزار سر بیرون کردی و در کدام گند بزرگ شده ای؟
از طرف خالق (الله دادی) و محمد سرور

[محمد داد]

تو خو راست میګی دروغ ګو چه باشد؟؟؟؟؟؟.............خرګار و خر......

[علی داد]

نه خرسوار...
تاکه تو بی درد و بی بار نمانی !
از طرف علی داد

[سباوون]

بابک عزيز، سلام هاي بيشمار نثارتان !
گفتتيد ،" نشئه نميکنيد و همين چاي سياه هم زياد است" ، اما حتمي نيست که آدم تنها از خوردن مسکرات نشئه شود ، استفاده از مواد ديگر مرئي و نامرئي مستي آور اند. خوب اين يک شوخي بود و ادامه حرف گذشته وبه اصطلاح ايراني ها " قول معروف " ( نشئه پريدن ) و بس . ولي حرف جدي اين است که شما آدم باکدورت و باعقده نيستيد ، گرچه قهر بي رقم نيز داريد که خداوند ما را از آن محفوظ دارد . سرکشي هم جز زندگي سياسي تان شده که بطور عموم خصوصيت سازندگي دارد اما خداوند از گزند آن نيز نگاه مان کند. آدم هاي سرکش آدم هاي عادي نيز نيستند .
امروز مورد خطاب من شما استيد و حرفهاي کلي با پراگندگي اش را با شما در ميان ميگذارم ( از عزيزان ديگر معذرت ميخواهم ، زيرا آنها به زبان خاص خودشان حرف ميزند که من از درک آن عاجزم) .
بابک بزرگوار !
من وشما کاملاٌ هم عقيده استيم که در يک سازمان سياسي فعال وبااصول دموکراتيک بايد ساختار هيراشي مراعات گردد ، صرف نظر اينکه در کدام گوشه و کنار فعاليت دارند در داخل مرزافغاستان ويا برون مرزآن .
يک دوست مباحثه کننده ، ساختار دولتي و نمايندگي هاي سياسي کشور رامثال داده که دوست عزيز آن ساختار دولتي و نمايندگي هاي سياسي اش را با ساختار يک نهاد سياسي همسان ميداند .
من فکر ميکنم که سازمان سياسي با صندوق تعاوني فرق دارد ونبايد نقش يک سازمان سياسي را تا سطح صندوق تعاوني پائين آورد.
در مورد ساختار پنديده و مضاعف شوراي اروپايي بايد عرض کرد که واقعاٌ اين تشکيل قابل بحث است . به عقيده من درين بخش بيشتر مصلحت در نظر گرفته شده تا اصول . اما يک حرف را نبايد فراموش کنيم که در جامعه ما و حتي سازمان ما تطبيق صد در صد اصول و دموکراسي محال است و بهترين شکل آن تلفيق منطقي ،درست و عاقلانه آنست .
جامعه ما يک جامعه قبيلوي است و فرهنگ آن ، نهاد ها و سازمان هاي سياسي آن نيز زاده همان جامعه عقب مانده قبيلوي است که مهر ونشان فرهنگ قبيلوي را بالاي پيشاني خود دارد . حتي مارکسيستهاي ما ، مارکسيست تاجکي( تاجک شده ) ، مارکسيست پشتوني( پشتون شده ) ، مارکسيست هزارگي ( هزاره شده ) ، مارکسيست ازبکي ( ازبک شده ) ... است. حقايق بعد از سقوط حاکميت اين گرايش هاي مارکسيست هاي ما را به وضاحت بي نظير هويدا ساخت. چپ افغانستان ، چپ خاص است که اکنون دريک آشفتگي بسر ميبرد.
آن شخصيتهاي بيباک و سرکش انقلابي ديروز را در خواب ببينيد . آن رهبران که همه چيز خود را در راه خدمت به وطن قربان کردند .
امروز اگر عضوي را از شوراي اروپايي بيجا بسازيد ، ميدانيد که چي حالتي اتفاق خواهد افتاد ، گرچه نمونه هاي آنرا هرروز مي بينيد.
من با شما هم نظر استم که مسوولين حزب واحد از مواضع حزب خود با نام ونشان اصلي خود دفاع نمايند ، اما نميدانم که اين خاموشي را چي نام بگذارم . گرچه اين عزيزان در جاروجنجال دروني بيشتر عادت دارند تا دفاع از مواضع چپ خود . اين يک پديده جديد نيست . ببينيد ، آقاي دکتور اکرم عثمان در رمان بسيار پرآوازه وبه اصطلاح تاريخي خود به چي پيمانه اتهامات ناروا را بالاي رهبران حزب دموکراتيک وارد کرده اما به جزء رفيق بسيار صادق وگرانقدر غفار عريف ورفيق عظيمي بزرگوارو نويسنده بي همتا ، همه خاموش بودند . تنها اين دو بزرگمردان استند که از حقيقت با نوک قلم زرين شان دفاع ميکنند . افتخار و صد افتخار بر اين قلم بدستان عزيز!
ادامه دارد
سباوون

[سباوون]

گرداننده نهايت گرامي !
لطف نموده و جمله زير را
حتي مارکسيستهاي ما ، مارکسيست تاجکي( تاجک شده ) ، مارکسيست پشتوني( پشتون شده ) ، مارکسيست هزارگي ( هزاره شده ) ، مارکسيست ازبکي ( ازبک شده ) ... است
چنين تصحيح نمائيد
"حتي مارکسيستهاي ما ، مارکسيزم را رنگ و رخ قومي داده وآنرا مارکسيزم تاجکي( تاجک شده ) ، مارکسيزم پشتوني( پشتون شده ) ، مارکسيزم هزارگي ( هزاره شده ) ، مارکسيزم ازبکي ( ازبک شده ) ... ساختند"
با عرض حرمت
سباوون

[الله داد خالقی]

محدسرور خان سلام، ای بیادر ما دادالله خالقی چی یک لغته بی جای لول داده. من رفتم پیش متخصص صاحب تلویزیون آریانا و از اوه پرسان کدم که خلع ده همی جمله چی مانا میته. اوه مثل همیشه عینک های خوده یک کمی بالازده و ای جمله را خواند و گفت که بچیم لغت "خلع" ده ای جمله هیچ مانا نمیته.
اوه که بسیار لغتها ره میفامه خلع ره ایطو به مه معنا کد:
خلع (خُ) [ ع . ] (مص م .) طلاق گرفتن زن از شوهر با بخشیدن مهر خود یا با دادن مال .
خلع (خَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کندن ، برکندن . 2 - جدا کردن . 3 - برکنار کردن کسی از شغل .
واله مه که متخصص دیدم، فامیدم که ای بیادر ما فکر کده که کل مردم خودش واری بیسواد است و ایطو یک لغته پرانده.
مگم متخصص صاحب مره گفت برو بچیم قار نشو. ای آدم اوشلق داشته و ایطو بی تربیگی کده. از طرف مه برش بگو که چُپ باشه، اگه نی بره جورج بوش میگم که همو ریس فالکوته دموکراسی ره ده افغانستان بگویه، که تحسین نامه های حزب شانه بگیره و ماش های شانه قطع کنه که باز نی وکیل کاندید داده بتانن و نی ماش نفرهایشانه ده دفتر.
مگم متخصص گفت که مه سارنوال صاحبه گفتیم که مسله کمک های مالی حزب شانه از ایران هم تحقیق کنه. مچوم تو میفامی یا نی که علومی صاحب چند سال پیش به دعوت سپاه پاسداران به ایران سفرکده بود و بسیار استقبال شد. حالی که کمک های ایران به کرزی مالوم شد، متخصص میگه نشوه که زیر کاسه کدام نیم کاسه باشه و علومی صاحب هم از همو وقت تا حالی از بیادرای سپاه ما ماش بگیره و ما هیچ خبر نباشیم. از همو خاطر همو سارنوال صاحبه که یک چند وخت ده خانه پت شده بود از گیر معصومه و بیادرهایش گفته که ای کاره حتما مالوم کنه که بیادرها ده اروپا تشویش دارن که همرای ای کلانها درکجا میرن. نشوه که ده کدام چقری بیفتن و راه نجات نداشته باشن.
برو آغا ان اله یارت

[عظیم بابک]

گران ارج رفیق سباون عزیز!
قهر و سرکشی های من دلایل گونه گون دارند.
در آغاز ، پس از آنکه نشرات انترنتی افغانی گشایش یافت ، رشته داران و حتا اکثر نگارنده های آن کسانی بودند که از بام تا شام هیچ حرفی جز عقده گشایی در برابر ح.د.خ.ا ، جمهوری دموکراتیک افغانستان و پرچمی ها نداشتند.
خلاصه یکی آنها از دست بنده روز خوش ندیدند و به آرمان اصلی خود که تحریف حقیقت و واقعیت سه دههء اخیر بود، نرسیدند.
سایتهای مترقی ، نیمه مترقی و اربجاعی زیر نام مترقی پیدا شدند. فارومها ساختند و...
با مترقی و نیمه مترقی اش کار نداشتم.اما مرتجعین ترقی نما را به صراط المستقیم فرا خواندم.نیامدند.بعدش من هم چنان اسناد و مدارکی را نشر کردم که دیگر حرفی برای بهتان سازی ، قصه پردازی و کذب نگاری برای شان نماند.
همکارانی هم داشتم که سپاس من به حضور شان هر لحظه تقدیم است.
آخرین پرخاش با افغان جرمن و کابل پرس بود که بخوبی گذشت و دیگر درآنها گندنگاری برضد نیروهای مترقی و ملی بویژه پرچمی ها پایان یافت یا رنگ باخت.
نگارنده های اصلی این گند نگاری ها کسانی بودند که خود را وفادار به آرمانهای حزب وطن و مصالحه ملی میشمردند.
به یک باره گی متوجه شدم که کادر ها و فعالین اکثر سازمانها در انترنت با همدیگر در ستیزند و در خارج از انترنت ، یکدیگر را میبوسند ، در آغوش میگیرند و شب نشینی ها به راه میاندازند.حتا نام آنرا جلسات تفاهم میگذارند. وقتی بین خود مینشستند ، به همدیگر میگفتند و الله ما وشما خو با هم رفیق استیم این نوشته ها با نامهای اصلی و مستعار از بابک است.هرچه در انترنت است ، از ما نیست ، از بابک است.
مر اهم از همان قهرها آمد و گفتم :
[b]ای مه همو... همرای تفاهم و وحدت تان.
حالا داستان وحدت حزب واحد هم خراب است.
چون تهداب این وحدت از آغاز کج مانده شده تا ثریا کژ میرود.
در آغاز حرف از ادغام تشکیلاتی بود، نه توحید.معلوم نشد کی در کی مدغم شد.ضرورت دو رهبر و دو نوبت در کجا بود.حزب واحد ، سیاسی است. آسیاب که نیست.
با عرض حرمت و همچنان پوز ش برای یک سطر در بالا
ادامه امشب[/b]

[عظیم بابک]

[color=#000080]